با سقوط خلافت امویان در سال 132ق و روی کار آمدن بنی عباس، تحول مهمی در ساخت و روابط قدرت، در جامعه اسلامی آن زمان به وجود آورد و به اقتضای ورود ایرانیان در ساخت قدرت سیاسی نوبنیاد، مفاهیم نوآیین جدیدتری نیز ظهور و بسط یافت.

سقوط خلافت امویان در سال ۱۳۲ق و روی کار آمدن بنی عباس، تحول مهمی در ساخت و روابط قدرت، در جامعه اسلامی آن زمان به وجود آورد و به اقتضای ورود ایرانیان در ساخت قدرت سیاسی نوبنیاد، مفاهیم نوآیین جدیدتری نیز ظهور و بسط یافت. عباسیان از نظر جغرافیای سیاسی، موقعیتی متفاوت از خلافت گذشته داشتند اما هرگز نتوانستند تمام سرزمینهای اسلامی را به فرمان خود درآورند. بقایای بنی امیه به اندلس گریخته و به یاری هواداران خود، دولت اموی اندلس را (۴۲۲-۱۳۸ق) پایه گذاری کردند و بدین ترتیب خلافت اسلامی برای اولین بار به دو قسمت تقسیم شد. بنی امیه و بنی هاشم، شاخه عباسی.
آنگاه خود بنی هاشم نیز دچار تجزیه شدند و علویان، دولت فاطمیون مصر (۵۶۷-۲۹۷ق) را تأسیس کردند. از این لحاظ دولت عباسی را به دو دوره خلافت واقعی (۲۲۸-۱۳۲ق) و خلافت اسمی (۶۵۶-۲۲۸ق) تقسیم کرده اند.

با آنکه خلفای عباسی بخش بزرگی از دنیا را فتح و باج گزار خویش کردند و شوکتشان زیاد شد. اما خلفای متأخر تنها به عراق اکتفا کردند.(۱) این موضوع ضرب المثل مشهوری در جهان اسلام شد که هرگاه چیزی در ظاهر به کسی تعلق داشت ولی در واقع از آن وی نبود می گفتند: «فلانی در فلان کار به سکه و خطبه قانع شد.» (۲)
ابن طقطقی در ارزیابی انتقادی خود از دولت بنی عباس می نویسد: «باید دانست که دولت عباسی دولتی پر از مکر و خدعه و زیرکی بود و بهره اش مکر و فریب و به کار بردن خدعه.» (۳)
ابن طقطقی هم چنین اشاره می کند که بنی عباس، برای نخستین بار در تاریخ اسلام، برای دفاع از خود، قلم و دانش را جایگزین شمشیر کردند و در سایه رقابت اصحاب قلم، فضایی به وجود آمد که عصر طلایی اسلام شروع به تبلور نمود. وی با استناد به شعری از «ابوالفتح کشاجم» متوفی ۳۵۰ق در خصوص رونق بازار و دانش و برتری اصحاب قلم بر اهل شمشیر می نویسد: «بیکاری و بطالت صاحبان شمشیر را گوارا باد.» (۴)

این وضعیت خود ناشی از ساخت قدرت جدید و تکیه بنی عباس بر مسلمانان غیر عرب و بخصوص ایرانیان و خراسانیان بوده است. آنان بغداد را به شهری کاملاً چند فرهنگی، تبدیل و علاوه بر ایرانیان پای دیگر ملیّت های مسلمان را به قدرت سیاسی باز نمودند.

بررسی و تحلیلی تاریخی از نقش ایرانیان و سنت دیوانسالاری ایرانی در خلافت بنی عباس

«عمروبن بحر جاحظ بصری» از بزرگان متکلم معتزلی متوفی به سال ۲۵۵ق، در رساله معروف «مناقب الترک» ملیت های مختلفی که ارکان دولت عباسی را تشکیل می دادند، برمی شمارد. از نظر جاحظ، چینی ها در صنعت و تجارت، یونانیان درحکمت و دانش، عرب در شعر و نسب شناسی، ترکان در فنون جنگ و وطن دوستی، سیاهان در خدمات و راز داری، فارس و آل ساسان در امور سلطنت و مملکت داری، همت و مهارت دارند. (۵)

همانگونه که «ریچاردن فرای» به درستی اشاره می کند، عباسیان از طریق وزیران و خاندان های ایرانی راه سازش میان سنن قدیم پادشاهی ایران و اسلام را نشان دادند. (۶)

– تحول در ساخت قدرت:
با پیروزی عباسیان سلطه و استیلای عرب از میان رفت و عنصر ایرانی در اجرای نظم سیاسی جدید که جانشین سازمان عربی بنی امیه شده بود، سهم قاطعی پیدا کرد. با حذف عربگرایی، ملیت های مختلف وارد قدرت سیاسی شدند. ایرانیان با انباشت تجارب تاریخی خود سازماندهی دستگاه نوبنیاد خلافت عباسی را به عهده گرفتند و دیوانسالاری و بوروکراسی عریض و طویل به وجود آوردند.
ایرانیان به تدریج دارالخلافه اسلام را مبدل به دربار خسرو و کسری نمودند با همان شکوه و اشرافیت شاهان خویش. (۷)

بنی عباس که سالیان متمادی هم با ایران و هم با منطقه خراسان آشنا بودند و به یاری سپاه سیاه جامگان خراسانی و ابومسلم به خلافت رسیدند، سنن ایرانی را با الگوهای قبیله ای و تفسیرهای مذهبی، ترکیب نمودند و در توجیه مشروعیت خلافتشان به کار بستند. اما نکته مهم این بود که عباسیان با الهام از اندیشه فره وشی یا اندیشه ایرانشهری (۸) علاوه بر «نص» که شیعیان به آن معتقد بودند، بر عنصر «وارثت» هم در خلافت تأکید نمودند. (۹)

با این حال مراسم حج هم زمانِ ابومسلم خراسانی و ابوجعفر منصور مغز متفکر دولت نوبنیاد عباسی، برادر سفاح و خلیفه دوم در سال ۱۳۶ق نمودی از تقابل دو جناح عرب و ایرانی در دولت جدید بود. چرا که ابومسلم خود را بزرگترین مبلغ عباسیان و سرداری می دید که «شه ساز» و تاج بخش این خاندان است و عباسیان همه قدرت و عظمت خود را مدیون او و یاران خراسانی او هستند. (۱۰)
اندیشه قتل ابومسلم و ترور او منحصر به کینه منصور نبود، بلکه ناشی از نگرانی عمومی اعراب از سلطه و سیادت خراسانیان یا همان عنصر ایرانی برای خلافت جدید بود. (۱۱)
اما قتل ابومسلم نه تنها آرامشی برای عباسیان و اعراب  نداشت، بلکه موجب یک رشته جنبش های سیاسی و مذهبی در ایران شد. بنابراین ایران در عهد عباسی به کانون بحران و جنبش های سیاسی، قومی و فرقه ای بدل شد.

جمع بندی:

به نظر می رسد که مسأله قومیت عرب/ایرانی، که بنیاد جنبش های شعوبیه قرار گرفت، معمای مزمن خلافت عباسی باشد که از آغاز تا زمان خلافت مأمون (از ۱۹۸تا ۲۱۸ق) راه حلی برای آن پیدا نشد. خود این معضل، زمینه استقلال سیاسی ایران در سال ۲۰۵ق توسط طاهر بن حسین معروف به ذوالیمنین و ایجاد حکومت طاهریان در خراسان شد.

کتابشناسی:

۱-زنده یاد، فیرحی،داوود، قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام، ۱۳۷۸،تهران،نی ص ۱۸۳

۲-محمد بن علی طباطبا (ابن طقطقی) تاریخ الفخری، ت، محمد وحید گلپایگانی، ۱۳۶۰،تهران، نشر کتاب، ص ۳۶ وصص ۴۰-۳۹

۳-محمد بن علی طبا طبا، پیشین، صص ۲۰۲-۲۰۱

۴-محمد بن علی طباطبا، پیشین، ص ۲۰۰

۵-عمروبن بحر جاحظ بصری، مناقب الترک، ۱۹۷۸، مجموعه الرسایل سیاسی، بیروت، الهلال، صص ۴۹-۴۵

۶-فرای،ریچارد،بخارا، دستاورد قرون وسطی، ۱۳۶۵، ت، محمود محمودی، تهران، علمی-فرهنگی، ص ۹

۷-ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه، ۱۳۷۵،ت،محمد پروین گنابادی، تهران، علمی وفرهنگی، ج ۱، صص ۳۲۹-۳۲۸

۸-کریستن سن، آرتور، ایران درزمان ساسانیان، ۱۳۷۴،ت رشید یاسمی، تهران، دنیای کتاب، ص ۱۵۵

۹-طوسی،نصیرالدین، رساله امامت، ۱۳۳۵،به کوشش محمد تقی دانش پژوه. تهران، دانشگاه تهران، ص ۷

۱۰-طبری،محمدبن جریر، تاریخ الرسل والملوک، ج ۱۱، صص ۴۶۹۸-۴۶۹۷

۱۱-ابی الفرج عبدالرحمن بن علی بن الجوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک والامم، ۱۹۹۵،تحقیق سهیل زکار، بیروت، دارالفکر، ج ۵، ص ۲۱۸۴ ۱

به قلم عطاءالله آموزیان، تاریخ نگارش ۲۵ خرداد ۱۴۰۱